در دل بیخبران جز غم عالم غم نیست
در غم عشق تو ما را خبر از عالم نیست
آه از دمی که در حرم عترت خلیل
برخاست از درای شتر بانگِ الرّحیل
اول دفتر به نام خالق اکبر
آنکه سِزَد نام او در اولِ دفتر
نی از تو حیات جاودان میخواهم
نی عیش و تَنعُّم جهان میخواهم
خداوندا به ذات کامل خویش
به دریاهای لطف شامل خویش
ای دوای درون خستهدلان
مرهم سینۀ شکستهدلان
ای وجود تو اصل هر موجود
هستی و بودهای و خواهی بود
قرآن که کلام وحده الا هوست
آرامش جان، شفای دلها، در اوست