در دل بیخبران جز غم عالم غم نیست
در غم عشق تو ما را خبر از عالم نیست
بنای دین که با معراج دستان تو کامل شد
به رسم تهنیتگویی برایت آیه نازل شد
موسایی و صد جلوه به هر طور کنی
هر جا گذری، حکایت از نور کنی
آوردهام دو ظرف پر از رنگ، سبز و سرخ
یک رنگ را برای خودت انتخاب کن
نی از تو حیات جاودان میخواهم
نی عیش و تَنعُّم جهان میخواهم
خداوندا به ذات کامل خویش
به دریاهای لطف شامل خویش
ای دوای درون خستهدلان
مرهم سینۀ شکستهدلان
ای وجود تو اصل هر موجود
هستی و بودهای و خواهی بود
احساس از هفت آسمان میبارد، احساس
بوی گل سرخ است يا بوی گل ياس؟
از جوار عرش سرزد آفتاب دیگری
وا شد از ابوا به روی خلق، باب دیگری...
افزون ز تصور است شیداییِ من
این حال خوش و غم و شکیبایی من