ای نگاهت امتدادِ سورۀ یاسین شده
با حضورت ماه بهمن، صبح فروردین شده
غریبه! آی جانم را ندیدی؟
مه هفت آسمانم را ندیدی؟
عالم همه مبتدا، خبر کرببلاست
انسان، قفس است و بال و پر کرببلاست
ای حضرت خورشید بلاگردانت
ای ماه و ستاره عاشق و حیرانت
خورشید که بوسه بر رخ خاور زد
در سینه دلش مثل پرستو پر زد
هر کس که شود پاک سرشت از اینجاست
تعیین مسیر سرنوشت، از اینجاست
یک پنجره، گلدانِ فراموش شده
یک خاطره، انسانِ فراموش شده
یک لحظه به فکر هستی خویش نبود
دنیاطلب و عافیتاندیش نبود
این چه خروشیست؟ این چه معمّاست؟
در صدف دل، محشر عظماست
از جوش مَلَک در این حرم هنگامهست
اینجاست که هر فرشته، گلگون جامهست
حُسنت، به هزار جلوه آراسته است
زیباییات از رونق مه کاسته است
چشم تو نوازشگر و مهرافروز است
در عمق نگاه تو غمی جانسوز است