به همین زودی از این دشت سپیدار بروید
یا لثارات حسین از لب نیزار بروید
میخواستم بیای با گلای انار
برات کوچهها رو چراغون کنم
سلمان! تو نیستی و ابوذر نمانده است
عمار نیست، مالک اشتر نمانده است
با خودش میبرد این قافله را سر به کجاها
و به دنبال خودش این همه لشکر به کجاها
بار بربندید آهنگ سفر دارد حسین
نیّت رفتن در آغوش خطر دارد حسین
سلام ای طبیب طبیبان سلام
سلام ای غریب غریبان سلام
هر سو شعاع گنبد ماه تمام توست
در کوه و در درخت، شکوه قیام توست
برپا شدهست در دل من خیمهٔ غمی
جانم! چه نوحه و چه عزا و چه ماتمی!
ای آسمان به راز و نیازت نیازمند
آه ای زمین به سوز و گدازت نیازمند
دور تا دور حوض خانهٔ ما
پوکههای گلوله گل دادهست
چکیدۀ گل رخسار مصطفی زهراست
عصارۀ نفحات خوش خدا زهراست
در جام دیده اشک عزا موج میزند
در صحن سینه شور و نوا موج میزند
با آن که آبدیدۀ دریای طاقتیم
آتش گرفتهایم که غرق خجالتیم