هان این نفس شمرده را قطع کنید
آری سر دلسپرده را قطع کنید
مردم که شهامت تو را میدیدند
خورشید رشادت تو را میدیدند
خورشید، گرمِ دلبری از روی نیزهها
لبخند میزند سَری از روی نیزهها
چشمهها جوشید و جاری گشت دریا در غدیر
باغ عشق و آرزوها شد شکوفا در غدیر
تفسیر او به دست قلم نامیسّر است
در شأن او غزل ننویسیم بهتر است
اگر خدا به زمین مدینه جان میداد
و یا به آن در و دیوارها دهان میداد