باز غم راه نفس بر قلب پیغمبر گرفت
باز از دریای ایمان، آسمان گوهر گرفت
ای حریمت رشک جنّات النّعیم
خطّ تو خطّ صراطالمستقیم
ای آفتاب فاطمه، در شهر ری مقیم
ری طور اهل دل، تو در آن موسی کلیم
پیغمبر و زهرا و حیدر یک وجودند
روز ازل تصویر یک آیینه بودند
وانهادهست به میدان بدنش را این بار
همره خویش نبردهست تنش را این بار
مرا مباد که با فخر همنشین باشم
غریبوار بمیرم، اگر چنین باشم
ای دانش و کمال و فضیلت سه بندهات
دشمن گشادهرو، ز گلستان خندهات
بر عفو بیحسابت این نکتهام گواه است
گفتی که یأس از من بالاترین گناه است
صدای کیست چنین دلپذیر میآید؟
کدام چشمه به این گرمسیر میآید؟