مسلم شهید شد وَ تو خواندی حمیده را
مرهم نهادی آن جگر داغدیده را
داشت میرفت لب چشمه سواری با دست
دشت لبریز عطش بود، عطش... اما دست...
زبان به مدح گشودن اگرچه آسان نیست
تو راست آن همه خوبی که جای کتمان نیست
مرا مباد که با فخر همنشین باشم
غریبوار بمیرم، اگر چنین باشم
زیر بار کینه پرپر شد ولی نفرین نکرد
در قفس ماند و کبوتر شد ولی نفرین نکرد
صدای کیست چنین دلپذیر میآید؟
کدام چشمه به این گرمسیر میآید؟
مست از غم توام غم تو فرق میکند
محو توام که عالم تو فرق میکند