شب در دل خویش جستجویی کردیم
در اشک دوباره شستشویی کردیم
او هست ولی نگاهِ باطل از ماست
دیوارِ بلندِ در مقابل از ماست
آن مرغ که پر زند به بام و در دوست
خواهد که دهد سر به دم خنجر دوست
ای نابترین معانی واژۀ خوب
ای جوشش خون گرمتان شهر آشوب
بیا ای دل از اینجا پر بگیریم
ره کاشانۀ دیگر بگیریم
گودال قتلگاه است، یا این که باغ سیب است؟
این بوی آشنایی از تربت حبیب است
بیا به خانۀ آلالهها سری بزنیم
ز داغ با دل خود حرف دیگری بزنیم
صبح بیتو رنگ بعد از ظهر یک آدینه دارد
بیتو حتّی مهربانی حالتی از کینه دارد
بیا به خانه که امّید با تو برگردد
هزار مرتبه خورشید با تو برگردد
بیزره رفت به میدان که بگوید حسن است
ترسی از تیر ندارد زرهش پیرهن است...
چشمههای خروشان تو را میشناسند
موجهای پریشان تو را میشناسند