ای حرمت قبلۀ مراد قبایل!
وی که بوَد قبله هم به سوی تو مایل
صلاة ظهر شد، ای عاشقان! اذان بدهید
به شوق سجده، به شمشیر خود امان بدهید
بیا به خانه که امّید با تو برگردد
هزار مرتبه خورشید با تو برگردد
گفتم به گل عارض تو کار ندارد؛
دیدم که حیایی شررِ نار ندارد
گل بر من و جوانى من گریه مىکند
بلبل به همزبانى من گریه مىکند
اشکها! فصل تماشاست امانم بدهید
شوقِ آیینه به چشم نگرانم بدهید