ای آینهدار پنج معصوم!
در بحر عفاف، دُرّ مکتوم
یکی اینسان، یکی اینگونه باید
که شام و کوفه را رسوا نماید
چه رازی از دل پاکت شنیدند؟
درون روح بیتابت چه دیدند؟
محمّدا به که مانی؟ محمّدا به چه مانی؟
«جهان و هر چه در او هست صورتاند و تو جانی»
آسمان ابریست، آیا ماه پیدا میشود؟
ماه پنهان است، آیا گاه پیدا میشود؟
آدم در این کرانه دلش جای دیگریست
این خاک، کربلای معلای دیگریست
چه کُند میگذرد لحظههای دور از تو
نمیکنند مگر لحظهها عبور از تو
کنج اتاقم از تب و تاب دعا پر است
دستانم از «کذالک» از «ربنا» پر است