چون آسمان کند کمر کینه استوار
کشتی نوح بشکند از موجۀ بحار
چه رازی از دل پاکت شنیدند؟
درون روح بیتابت چه دیدند؟
سجاد! ای به گوشِ ملائک، دعای تو
شب، خوشهچینِ خلوت تو با خدای تو
ای پر سرود با همۀ بیصداییات
با من سخن بگو به زبان خداییات
آدم در این کرانه دلش جای دیگریست
این خاک، کربلای معلای دیگریست
کربلا را میسرود اینبار روی نیزهها
با دو صد ایهام معنیدار، روی نیزهها
کنج اتاقم از تب و تاب دعا پر است
دستانم از «کذالک» از «ربنا» پر است
ای ریخته نسیم تو گلهای یاد را
سرمست کرده نفحهٔ یاد تو باد را
جاری استغاثهها ای اشک!
وقت بر گونهها رها شدن است
سلام ما به حسین و سفیر عطشانش
که در اطاعت جانان، گذشت از جانش