باز غم راه نفس بر قلب پیغمبر گرفت
باز از دریای ایمان، آسمان گوهر گرفت
ای حریمت رشک جنّات النّعیم
خطّ تو خطّ صراطالمستقیم
ای آفتاب فاطمه، در شهر ری مقیم
ری طور اهل دل، تو در آن موسی کلیم
ای دلنگران که چشمهایت بر در...
شرمنده که امروز به یادت کمتر...
پیغمبر و زهرا و حیدر یک وجودند
روز ازل تصویر یک آیینه بودند
آدم در این کرانه دلش جای دیگریست
این خاک، کربلای معلای دیگریست
ای دانش و کمال و فضیلت سه بندهات
دشمن گشادهرو، ز گلستان خندهات
کنج اتاقم از تب و تاب دعا پر است
دستانم از «کذالک» از «ربنا» پر است
بر عفو بیحسابت این نکتهام گواه است
گفتی که یأس از من بالاترین گناه است
با دشمن خویشیم شب و روز به جنگ
او با دم تیغ آمده، ما با دل تنگ
برخیز که راه رفته را برگردیم
با عشق به آغوش خدا برگردیم