فتح نزدیک است وقتی مرد میدان حمزه باشد
خصم خاموش است وقتی شیر غرّان حمزه باشد
ای غم، تو که هستی؟ از کجا میآیی؟
هر دم به هوای دل ما میآیی
چهل غروب جهان خون گریست در غم رویت
چهل غروب، عطش سوخت، شرمسار گلویت
و آتش چنان سوخت بال و پرت را
که حتی ندیدیم خاکسترت را
جهان نبود و تو بودی نشانۀ خلقت
همای اوج سعادت به شانۀ خلقت
از نو شکفت نرگس چشمانتظاریام
گل کرد خارخار شب بیقراریام