تا با حرم سبز تو خو میگیرم
در محضر چشمت آبرو میگیرم
من كیستم؟ کبوتر بیآشیانهات
محتاج دستهای تو و آب و دانهات
رخصت بده از داغ شقایق بنویسم
از بغض گلوگیر دقایق بنویسم
رود از جناب دریا فرمان گرفته است
یعنی دوباره راه بیابان گرفته است
گفته بودی که به دنیا ندهم خاک وطن را
بردهام تا بسپارم به دم تیر بدن را