نسل حماسه، وارثان کربلا هستیم
نسلی که میگویند پایان یافت، ما هستیم
سبز همچون سرو حتی در زمستان ایستادم
کوهم و محکم میان باد و طوفان ایستادم
دوباره زلف تو افتاد دست شانۀ من
طنین نام تو شد شعر عاشقانۀ من
شهید کن... که شهادت حیات مردان است
ولی برای شما مرگ، خط پایان است
کلامش سنگها را نرم میکرد
دلِ افسردگان را گرم میکرد
ای عشق! کاری کن که درماندند درمانها
برگرد و برگردان حقیقت را به ایمانها
کی صبر چشمان صبورت سر میآید؟
کی از پس لبخندت این غم برمیآید؟
اذانی تازه کرده در سرم حسّ ترنم را
ندای ربّنا را، اشک در حال تبسم را
اینک زمان، زمان غزلخوانی من است
بیتیست این دو خط که به پیشانی من است