چقدر این روزهای سرد سخت است
و پیدا کردن همدرد سخت است
سپیداران نشانی سرخ دارند
همیشه آرمانی سرخ دارند
مهمون از راه اومده شهر شده آماده
بازم امشب تو حرم غلغله و فریاده
بهسوی علقمه رفتم که تشنهکام بیایم
وَ سر گذاشته بر دامن امام بیایم
تا از دل ابر تیره بیرون نشوید
چون ماه چراغ راه گردون نشوید
بازآ که غم زمانه از دل برود
خواب از سر روزگار غافل برود
و کاش مرد غزلخوان شهر برگردد
به زیر بارش باران شهر برگردد
هرچند ز غربتت گزند آمده بود
زخمت به روانِ دردمند آمده بود