لب ما و قصۀ زلف تو، چه توهمی! چه حکایتی!
تو و سر زدن به خیال ما، چه ترحمی! چه عنایتی!
دنیای بیامام به پایان رسیده است
از قلب كعبه قبلۀ ایمان رسیده است
ماه مولا شد حدیث طیر را با ما بخوان
در ولایش آشنا و غیر را با ما بخوان
اگر وطن به مقام رضا توانی کرد
غبار حادثه را توتیا توانی کرد
هرکس هر آنچه دیده اگر هرکجا، تویی
یعنی که ابتدا تویی و انتها تویی
کیست تا کشتی جان را ببرد سوی نجات
دست ما را برساند به دعای عرفات
مگر یتیم نبودی خدا پناهت داد
خدا که در حرم امن خویش راهت داد