موسایی و صد جلوه به هر طور کنی
هر جا گذری، حکایت از نور کنی
چون کوفه که چهرهای پر از غم دارد
این سینه، دلی شکسته را کم دارد
احساس از هفت آسمان میبارد، احساس
بوی گل سرخ است يا بوی گل ياس؟
یک کوه رشید دادهام ای مردم!
یک باغ امید دادهام ای مردم!
خوش باد دوباره یادی از جنگ شدهست
دریاچۀ خاطرات خونرنگ شدهست
از جوار عرش سرزد آفتاب دیگری
وا شد از ابوا به روی خلق، باب دیگری...
زندگی جاریست
در سرود رودها شوق طلب زندهست
باز از بام جهان بانگ اذان لبریز است
مثنوی بار دگر از هیجان لبریز است
چون آينه، چشم خود گشودن بد نيست
گرد از دل بيچاره زدودن بد نيست