داشت میرفت لب چشمه سواری با دست
دشت لبریز عطش بود، عطش... اما دست...
امروز که انتهای دنیای من است
آغاز تمام آرزوهای من است
با بال و پری پر از کبوتر برگشت
هم بالِ پرندههای دیگر برگشت
جنّت نشانی از حرم توست یا حسن
فردوس سائل کرم توست یا حسن
یک دختر و آرزوی لبخند که نیست
یک مرد پر از کوه دماوند که نیست
کوه عصیان به سر دوش کشیدم افسوس
لذت ترک گنه را نچشیدم افسوس
ای یکهسوار شرف، ای مردتر از مرد!
بالایی من! روح تو در خاک چه میکرد؟
ای شیرخدا و اسد احمد مختار
در بدر و احد لشکر حق را سر و سردار
از غربتت اگرچه سخنهاست یا علی
دنیا دگر بدون تو تنهاست یا علی