خوشا آنان که چرخیدند در خون
خدا را ناگهان دیدند در خون
تو کیستی که ز دستت بهار میریزد
بهار در قدمت برگ و بار میریزد
بهنام او که دل را چارهساز است
به تسبیحش زمین، مُهر نماز است
زیر بار کینه پرپر شد ولی نفرین نکرد
در قفس ماند و کبوتر شد ولی نفرین نکرد
مست از غم توام غم تو فرق میکند
محو توام که عالم تو فرق میکند