ای حرمت قبلۀ مراد قبایل!
وی که بوَد قبله هم به سوی تو مایل
ای نگاهت امتدادِ سورۀ یاسین شده
با حضورت ماه بهمن، صبح فروردین شده
امشب ز غم تو آسمان بیماه است
چشم و دل ما قرین اشک و آه است
به لحظه لحظۀ دوری، به هجر یار قسم
به دیر پایی شبهای انتظار قسم
غریبه! آی جانم را ندیدی؟
مه هفت آسمانم را ندیدی؟
آه از دمی که در حرم عترت خلیل
برخاست از درای شتر بانگِ الرّحیل
کاش در باران سنگ فتنه بر دیوار و در
سینۀ آیینه را میشد سپر دیوار و در
این چه خروشیست؟ این چه معمّاست؟
در صدف دل، محشر عظماست
در کوچه، راه خانۀ خود گم نمیکنی
از تب پُری، اگرچه تلاطم نمیکنی
گل بر من و جوانى من گریه مىکند
بلبل به همزبانى من گریه مىکند