همین که بهتری الحمدلله
جدا از بستری، الحمدلله
خوشا آنان که چرخیدند در خون
خدا را ناگهان دیدند در خون
هر نسیمی خسته از کویت خبر میآورد
چشم تر میآورد، خونِ جگر میآورد
کلامش سنگها را نرم میکرد
دلِ افسردگان را گرم میکرد
نه فقط سرو، در این باغِ تناور دیده
لالهها دیده ولیکن همه پرپر دیده
بهنام او که دل را چارهساز است
به تسبیحش زمین، مُهر نماز است
منظومهٔ دهر، نامرتب شده بود
هم روز رسیده بود هم شب شده بود
خانههای آن کسانی میخورد در، بیشتر
که به سائل میدهند از هرچه بهتر بیشتر