همین که بهتری الحمدلله
جدا از بستری، الحمدلله
کسی از شعر، از توصیف از اندیشه آن سوتر
کسی از دیگران برتر کسی دیگرتر از دیگر
انتقامش را گرفت اینگونه با اعجازِ آه
آهِ او شد خطبۀ او، روز دشمن شد سیاه
از جهانی که پر از تیرگی ما و من است
میگریزم به هوایی که پر از زیستن است
فلق در سینهاش آتشفشان صبحگاهی داشت
که خونآلوده پیغام از کبوترهای چاهی داشت
مرد خرمافروش در زندان، راوی سرنوشت مختار است
حرفهایی شنیدنی دارد، سخنانش کلید اسرار است
در لغت معنی شبح یعنی
سایهای در خیال میآید
سالها شهر در اعماق سیاهی سخت است
روز و شب بگذرد اما به تباهی سخت است
گفتم از کوه بگویم قدمم میلرزد
از تو دم میزنم اما قلمم میلرزد
طبع و سخن و لوح و قلم گشته گهربار
در مدح گل باغ علی، میثم تمار
منظومهٔ دهر، نامرتب شده بود
هم روز رسیده بود هم شب شده بود
چون نخل، در ایستادگی، خفتن توست
دل مشتری شیوۀ دُرّ سفتن توست
خانههای آن کسانی میخورد در، بیشتر
که به سائل میدهند از هرچه بهتر بیشتر