رخصت بده از داغ شقایق بنویسم
از بغض گلوگیر دقایق بنویسم
ما شیعۀ توایم دل شادمان بده
ویران شدیم، خانۀ آبادمان بده
اول دفتر به نام خالق اکبر
آنکه سِزَد نام او در اولِ دفتر
بیمار کربلا، به تن از تب، توان نداشت
تاب تن از کجا، که توان بر فغان نداشت
مرا به ابر، به باران، به آفتاب ببخش
مرا به ماهی لرزان کنار آب ببخش
باز باران است، باران حسینبنعلی
عاشقان، جان شما، جان حسینبنعلی
گفت: ای گروه! هر که ندارد هوای ما
سر گیرد و برون رود از کربلای ما...