ای غم، تو که هستی؟ از کجا میآیی؟
هر دم به هوای دل ما میآیی
دل جام بلی ز روی میل از تو گرفت
تأثیر، ستارهٔ سهیل از تو گرفت
پروندۀ جرم مستند را چه کنم؟
شرمندگی الی الابد را چه کنم؟
جبریل گل تبسّم آورد از عرش
راهی غدیر شد خُم آورد از عرش
امروز که انتهای دنیای من است
آغاز تمام آرزوهای من است
با بال و پری پر از کبوتر برگشت
هم بالِ پرندههای دیگر برگشت
در شور و شر حجاز تنهاست علی
در نیمهشبِ نماز تنهاست علی
آن جانِ جهانِ جود برمیگردد
ـ بر اجدادش درود ـ برمیگردد
یک دختر و آرزوی لبخند که نیست
یک مرد پر از کوه دماوند که نیست
دل در صدف مهر علی، دل باشد
جانها به ولایش متمایل باشد
تنها نه خلیل را مدد کرد بسی
شد همنفس مسیح در هر نفسی
برخاست، که عزم و استواری این است
بنشست، که صبر و بردباری این است
از نو شکفت نرگس چشمانتظاریام
گل کرد خارخار شب بیقراریام
علی که بی گل رویش، جهان قوام نداشت
بدون پرتو او، روشنی دوام نداشت