به همین زودی از این دشت سپیدار بروید
یا لثارات حسین از لب نیزار بروید
سلمان! تو نیستی و ابوذر نمانده است
عمار نیست، مالک اشتر نمانده است
ماه فرو ماند از جمال محمد
سرو نباشد به اعتدال محمد
طنین «آیۀ تطهیر» در صدایش بود
مدینه تشنۀ تکرار ربّنایش بود
با خودش میبرد این قافله را سر به کجاها
و به دنبال خودش این همه لشکر به کجاها
گواه سیرۀ عشق است داغداری ما
به باغبانی درد است لالهکاری ما
ای لوای تو برافراشته بر قلّۀ نور
کرده نور رُخَت از پردۀ ابهام، عبور
هر سو شعاع گنبد ماه تمام توست
در کوه و در درخت، شکوه قیام توست
کريم السّجايا، جميل الشّيم
نبّى البرايا، شفيع الامم