بنای دین که با معراج دستان تو کامل شد
به رسم تهنیتگویی برایت آیه نازل شد
هان این نفس شمرده را قطع کنید
آری سر دلسپرده را قطع کنید
کسی از شعر، از توصیف از اندیشه آن سوتر
کسی از دیگران برتر کسی دیگرتر از دیگر
انتقامش را گرفت اینگونه با اعجازِ آه
آهِ او شد خطبۀ او، روز دشمن شد سیاه
از جهانی که پر از تیرگی ما و من است
میگریزم به هوایی که پر از زیستن است
فلق در سینهاش آتشفشان صبحگاهی داشت
که خونآلوده پیغام از کبوترهای چاهی داشت
در لغت معنی شبح یعنی
سایهای در خیال میآید
سالها شهر در اعماق سیاهی سخت است
روز و شب بگذرد اما به تباهی سخت است
آوردهام دو ظرف پر از رنگ، سبز و سرخ
یک رنگ را برای خودت انتخاب کن
تفسیر او به دست قلم نامیسّر است
در شأن او غزل ننویسیم بهتر است
گفتم از کوه بگویم قدمم میلرزد
از تو دم میزنم اما قلمم میلرزد
اگر خدا به زمین مدینه جان میداد
و یا به آن در و دیوارها دهان میداد
افزون ز تصور است شیداییِ من
این حال خوش و غم و شکیبایی من