چون آسمان کند کمر کینه استوار
کشتی نوح بشکند از موجۀ بحار
ای نگاهت امتدادِ سورۀ یاسین شده
با حضورت ماه بهمن، صبح فروردین شده
چه رازی از دل پاکت شنیدند؟
درون روح بیتابت چه دیدند؟
غریبه! آی جانم را ندیدی؟
مه هفت آسمانم را ندیدی؟
کربلا را میسرود اینبار روی نیزهها
با دو صد ایهام معنیدار، روی نیزهها
این چه خروشیست؟ این چه معمّاست؟
در صدف دل، محشر عظماست
جاری استغاثهها ای اشک!
وقت بر گونهها رها شدن است
سلام ما به حسین و سفیر عطشانش
که در اطاعت جانان، گذشت از جانش
دگر چه باغ و درختی بهار اگر برود
چه بهره از دل دیوانه یار اگر برود
کسی که دیگر خود خدا هم، نیافریند مثال او را
چو من حقیری کجا تواند، بیان نماید خصال او را