میکوش دمادم از خدا یاد کنی
با مهر، دل شکستگان شاد کنی
غریبِ در وطن، میسوخت آن شب
درون خویشتن، میسوخت آن شب
تیغ از تو طراوت جوانی میخواست
خاک از تو شکوه آسمانی میخواست
آن تشنهلبی که منصب سقّا داشت
وقتی به حریم علقمه پای گذاشت
نوخاستهای ز نسل درد آمده است
با گرمی خون و تیغ سرد آمده است
وقتی به گل محمّدی مأنوسیم
در خواب خوش ستمگران، کابوسیم
گفتیم وقت شادی و وقت عزا، حسین
تنها دلیل گریه و لبخند ما حسین
ای آنکه غمت وقف دلِ یاران شد
بر سینه نشست و از وفاداران شد