ای دل سوختگان شمع عزای حرمت
اشک ما وقف تو و کربوبلای حرمت
چون آسمان کند کمر کینه استوار
کشتی نوح بشکند از موجۀ بحار
کسی که عشق بُوَد محو بردباری او
روان به پیکر هستیست لطف جاری او
چه رازی از دل پاکت شنیدند؟
درون روح بیتابت چه دیدند؟
از هالۀ انتظار، خواهد آمد
بر خورشیدی سوار خواهد آمد
کربلا را میسرود اینبار روی نیزهها
با دو صد ایهام معنیدار، روی نیزهها
هرچند نفس نمانده تا برگردیم
با این دل منتظر، کجا برگردیم؟
جاری استغاثهها ای اشک!
وقت بر گونهها رها شدن است
سلام ما به حسین و سفیر عطشانش
که در اطاعت جانان، گذشت از جانش