غریبِ در وطن، میسوخت آن شب
درون خویشتن، میسوخت آن شب
پس تو هم مثل همسرت بودی؟!
دستبسته، شکسته، زندهبهگور
عالم همه مبتدا، خبر کرببلاست
انسان، قفس است و بال و پر کرببلاست
یک پنجره، گلدانِ فراموش شده
یک خاطره، انسانِ فراموش شده
ای آنکه غمت وقف دلِ یاران شد
بر سینه نشست و از وفاداران شد
شعری به رسم هدیه... سلامی به رسم یاد
روز تولد تو سپردم به دست باد
قلم به دست گرفتم، خدا خدا بنویسم
به خاطر دل خود، نامهای جدا بنویسم