پیچیده در این دشت، عجب بویِ عجیبی
بوی خوشی از نافۀ آهوی نجیبی
تویی که نام تو در صدر سربلندان است
هنوز بر سر نی چهرۀ تو خندان است
دلا تا باغ سنگی، در تو فروردین نخواهد شد
به روز مرگ شعرت سورۀ یاسین نخواهد شد
به تعداد نفوس خلق اگر سوی خدا راه است
همانقدر انتخاب راه دشوار است و دلخواه است
کیست این آوای کوهستانی داوود با او
هُرم صدها دشت با او، لطف صدها رود با او
لبان ما همه خشکاند و چشمها چه ترند
درون سینۀ من شعرها چه شعلهورند
ما شهیدان جنون بودیم از عهد قدیم
سنگ قبر ماست دریا، نقش قبر ما نسیم
نخستین کس که در مدح تو شعری گفت آدم بود
شروع عشق و آغاز غزل شاید همان دم بود
نه مثل سارهای و مریم، نه مثل آسیه و حوّا
فقط شبیه خودت هستی، فقط شبیه خودت زهرا
ای سجود با شكوه، و ای نماز بینظیر
ای ركوع سربلند، و ای قیام سربه زیر
نمازی خواندهام در بارش یکریز ترتیلش
فدای عطر حوّل حالنای سال تحویلش
دلتنگی مرا به تماشا گذاشتهست
اشکی که روی گونۀ من پا گذاشتهست
ابتدای کربلا مدینه نیست
ابتدای کربلا غدیر بود
شور بهپا میکند، خون تو در هر مقام
میشکنم بیصدا، در خود هر صبح و شام