باز غم راه نفس بر قلب پیغمبر گرفت
باز از دریای ایمان، آسمان گوهر گرفت
ای حریمت رشک جنّات النّعیم
خطّ تو خطّ صراطالمستقیم
در این حریم هر که بیاید غریب نیست
هرکس که دلشکسته بُوَد بینصیب نیست
نه دعبلم نه فرزدق که شاعرت باشم
که شاعرت شده، مقبول خاطرت باشم
چشمم به هیچ پنجره رغبت نمیکند
جز با ضریح پاک تو صحبت نمیکند
ای آفتاب فاطمه، در شهر ری مقیم
ری طور اهل دل، تو در آن موسی کلیم
پیغمبر و زهرا و حیدر یک وجودند
روز ازل تصویر یک آیینه بودند
از هالۀ انتظار، خواهد آمد
بر خورشیدی سوار خواهد آمد
ای دانش و کمال و فضیلت سه بندهات
دشمن گشادهرو، ز گلستان خندهات
هرچند نفس نمانده تا برگردیم
با این دل منتظر، کجا برگردیم؟
بر عفو بیحسابت این نکتهام گواه است
گفتی که یأس از من بالاترین گناه است
هرچند حال و روز زمین و زمان بَد است
یک قطعه از بهشت در آغوش مشهد است