اذان میافکند یکباره در صحرا طنینش را
و بالا میزند مردی دوباره آستینش را
سر تا به قدم آینۀ حسن خدایی
کارش ز همه خلق جهان عقدهگشایی
چه خوش باشد که راه عاشقی تا پای جان باشد
خصوصاً پای فرزند علی هم در میان باشد
ای همه جا یار رسولِ خدا
محرم اسرار رسولِ خدا
سلام ای بادها سرگشتهٔ زلف پریشانت
درود ای رودها در حسرت لبهای عطشانت
چون دید فراز نی سرش را خورشید
بر خاک تن مطهرّش را خورشید
اگرچه داد به راهِ خدای خود سر را
شکست حنجر او خنجر ستمگر را
زره پوشیده از قنداقه، بیشمشیر میآید
شجاعت ارث این قوم است، مثل شیر میآید