بنای دین که با معراج دستان تو کامل شد
به رسم تهنیتگویی برایت آیه نازل شد
ای ساقی سرمست ز پا افتاده
دنبال لبت آب بقا افتاده
آه از دمی که در حرم عترت خلیل
برخاست از درای شتر بانگِ الرّحیل
آوردهام دو ظرف پر از رنگ، سبز و سرخ
یک رنگ را برای خودت انتخاب کن
بیمار کربلا، به تن از تب، توان نداشت
تاب تن از کجا، که توان بر فغان نداشت
نتوان گفت که این قافله وا میماند
خسته و خُفته از این خیل جدا میماند
افزون ز تصور است شیداییِ من
این حال خوش و غم و شکیبایی من
ای دل به مهر داده به حق! دل، سرای تو
وی جان به عدل کرده فدا! جان، فدای تو
اين ماه، ماهِ ماتم سبط پيمبر است؟
يا ماه سربلندى فرزند حيدر است؟