ای ساقی سرمست ز پا افتاده
دنبال لبت آب بقا افتاده
در سکوتی لبالب از فریاد گوشه چشمی به آسمان دارد
یک بغل بغض و تاول و ترکش، یک بغل بغض بیکران دارد
بیمار کربلا، به تن از تب، توان نداشت
تاب تن از کجا، که توان بر فغان نداشت
دشمن که به حنجر تو خنجر بگذاشت
خاموش، طنین نای تو میپنداشت
روز عاشوراست
کربلا غوغاست
هر چند قدش خمیده، امّا برپاست
چندیست نیارمیده، امّا برپاست
ای دل به مهر داده به حق! دل، سرای تو
وی جان به عدل کرده فدا! جان، فدای تو
اين ماه، ماهِ ماتم سبط پيمبر است؟
يا ماه سربلندى فرزند حيدر است؟