دلم کجاست تا دوباره نذر کربلا کنم
و این گلوی تشنه را شهید نیزهها کنم
مادر موسی، چو موسی را به نیل
در فکند، از گفتۀ ربَّ جلیل
گه احرام، روز عید قربان
سخن میگفت با خود کعبه، زینسان
هرکه با پاکدلان، صبح و مسایی دارد
دلش از پرتو اسرار، صفایی دارد
شبی که بر سر نی آفتاب دیدن داشت
حدیث دربهدریهای من شنیدن داشت
پیرمردی، مفلس و برگشتهبخت
روزگاری داشت ناهموار و سخت
حسین، کشتهٔ دیروز و رهبر روز است
قیام اوست که پیوسته نهضتآموز است
آنسو نگران، نگاه پیغمبر بود
خورشید، رسول آه پیغمبر بود
پیکار علیه ظالمان پیشهٔ ماست
جان در ره دوست دادن اندیشهٔ ماست
این كیست از خورشید، مولا، ماهروتر
بیتابتر، عاشقتر، عبدالله روتر
میخواست که او برهنهپا برگردد
شرمنده، شکسته، بیصدا برگردد
بخواب بر سر زانوی خستهام، سر بابا
منم همان که صدا میزدیش: دختر بابا
ای که عمریست راه پیمایی
به سوی دیده هم ز دل راهیست
دنیاست چو قطرهای و دریا، زهرا
کی فرصت جلوه دارد اینجا زهرا؟