غریبِ در وطن، میسوخت آن شب
درون خویشتن، میسوخت آن شب
تابید بر زمین
نوری از آسمان
رود از جناب دریا فرمان گرفته است
یعنی دوباره راه بیابان گرفته است
چه خوش باشد که راه عاشقی تا پای جان باشد
خصوصاً پای فرزند علی هم در میان باشد
ای آنکه غمت وقف دلِ یاران شد
بر سینه نشست و از وفاداران شد
زره پوشیده از قنداقه، بیشمشیر میآید
شجاعت ارث این قوم است، مثل شیر میآید