چون آسمان کند کمر کینه استوار
کشتی نوح بشکند از موجۀ بحار
چه رازی از دل پاکت شنیدند؟
درون روح بیتابت چه دیدند؟
ای دلنگران که چشمهایت بر در...
شرمنده که امروز به یادت کمتر...
کربلا را میسرود اینبار روی نیزهها
با دو صد ایهام معنیدار، روی نیزهها
با دشمن خویشیم شب و روز به جنگ
او با دم تیغ آمده، ما با دل تنگ
جاری استغاثهها ای اشک!
وقت بر گونهها رها شدن است
آبی برای رفع عطش، در گلو نریخت
جان داد تشنهکام و به خاک آبرو نریخت
سلام ما به حسین و سفیر عطشانش
که در اطاعت جانان، گذشت از جانش
برخیز که راه رفته را برگردیم
با عشق به آغوش خدا برگردیم