گل کرده در ردیف غزلهای ما حسین
شوری غریب داده به این بیتها حسین
تیر نگذاشت که یک جمله به آخر برسد
هیچکس حدس نمیزد که چنین سر برسد
سر تا به قدم آینۀ حسن خدایی
کارش ز همه خلق جهان عقدهگشایی
تو همچون غنچههای چیده بودی
که در پرپر شدن خندیده بودی
ای همه جا یار رسولِ خدا
محرم اسرار رسولِ خدا
همهٔ حیثیت عالم و آدم با توست
در فرات نفسم گام بزن، دم با توست