روزی شعر من امشب دو برابر شده است
چون که سرگرم نگاه دو برادر شده است
رها شد دست تو، امّا دل تو...
کنار ساحل دریا، دل تو...
زیر بار کینه پرپر شد ولی نفرین نکرد
در قفس ماند و کبوتر شد ولی نفرین نکرد
ﺗﺎ ﮐﯽ ﺑﻪ ﺗﻮ ﺍﺯ ﺩﻭﺭ ﺳﻼﻣﯽ ﺑﺮﺳﺎﻧﻢ
ﺍﺯ ﺗﻮ ﺧﺒﺮﯼ ﻧﯿﺴﺖ ﺑﺮﺍﺩﺭ، ﻧﮕﺮﺍﻧﻢ
امام عشق را ماه منیری
وفاداران عالم را امیری
از نسل حیدری و دلاورتر از تو نیست
یعنی پس از علی، علیاکبرتر از تو نیست
از خدا آمدهام تا به خدا برگردم
پس چرا از سفر کربوبلا برگردم
اگرچه عشق هنوز از سرم نیفتاده
ولی مسیر من و او به هم نیفتاده
باید که تو را حضرت منان بنویسد
در حد قلم نیست که قرآن بنویسد
مست از غم توام غم تو فرق میکند
محو توام که عالم تو فرق میکند
با دستِ بسته است ولی دستبسته نیست
زینب سرش شكسته ولی سرشكسته نیست