رها شد دست تو، امّا دل تو...
کنار ساحل دریا، دل تو...
ای پاسخ بیچون و چرای همۀ ما
اکنون تویی و مسألههای همۀ ما
«بشنو از نی چون حکایت میکند»
شیعه را در خون روایت میکند
نشسته سایهای از آفتاب بر رویش
به روی شانهٔ طوفان رهاست گیسویش
امام عشق را ماه منیری
وفاداران عالم را امیری