دی بود و درد بود و زمستان ادامه داشت
آن سوی پنجره تب طوفان ادامه داشت
همسایه! غم دوباره شده میهمانتان؟
پوشیدهاند رخت عزا دخترانتان
افقهای باز و کرانهای تازه
زمینهای نو، آسمانهای تازه
عشق بیپرواست، بسم الله الرحمن الرحیم
هرکسی با ماست، بسم الله الرحمن الرحیم
رها شد دست تو، امّا دل تو...
کنار ساحل دریا، دل تو...
ای بحر! ببین خشکی آن لبها را
ای آب! در آتش منشان سقا را
پیشانیات
از میان دیوار میدرخشد
آنکه با مرگِ خود احیای فضیلت میخواست
زندگی را همه در سایۀ عزّت میخواست
به گونۀ ماه
نامت زبانزد آسمانها بود
امام عشق را ماه منیری
وفاداران عالم را امیری