حرمت خاک بهشت است، تماشا دارد
جلوۀ روشنی از عالم بالا دارد
ای حرمت قبلۀ مراد قبایل!
وی که بوَد قبله هم به سوی تو مایل
غم داغ تو را با هیچکس دیگر نخواهم گفت
برایت روضه میخوانم ولی از سر نخواهم گفت
عطر بهار از جانب دالان میآید
دارد صدای خنده از گلدان میآید
رها شد دست تو، امّا دل تو...
کنار ساحل دریا، دل تو...
زینب صُغراست او؟ یا مادر کلثوم بوده؟
یا خطوط درهم تاریخ نامفهوم بوده؟
نرگس، روایتیست ز عطر بهار تو
مریم، گلیست حاکی از ایل و تبار تو
به دریا رسیدم پس از جستجوها
به دریای پهناور آرزوها
گل بر من و جوانى من گریه مىکند
بلبل به همزبانى من گریه مىکند
نه از لباس کهنهات نه از سرت شناختم
تو را به بوی آشنای مادرت شناختم
امام عشق را ماه منیری
وفاداران عالم را امیری