حرمت خاک بهشت است، تماشا دارد
جلوۀ روشنی از عالم بالا دارد
عطر بهار از جانب دالان میآید
دارد صدای خنده از گلدان میآید
رها شد دست تو، امّا دل تو...
کنار ساحل دریا، دل تو...
زینب صُغراست او؟ یا مادر کلثوم بوده؟
یا خطوط درهم تاریخ نامفهوم بوده؟
نرگس، روایتیست ز عطر بهار تو
مریم، گلیست حاکی از ایل و تبار تو
بر سر درِ آسمانیِ این خانه
دیدم مَلَکی نشسته چون پروانه
به دریا رسیدم پس از جستجوها
به دریای پهناور آرزوها
هر گاه که یاس خانه را میبویم
از شعر نشان مرقدت میجویم
نه از لباس کهنهات نه از سرت شناختم
تو را به بوی آشنای مادرت شناختم
امام عشق را ماه منیری
وفاداران عالم را امیری
تا گل به نسیم راه در میآید
از خاک بوی گیاه در میآید