چون غنچۀ گل، به خویش پیچید، علی
دامن ز سرای خاک، برچید علی
با کعبه وداع آخرین بود و حسین
چون اهل حرم، کعبه غمین بود و حسین
توفان خون ز چشم جهان جوش میزند
بر چرخ، نخل ماتمیان دوش میزند!
و آتش چنان سوخت بال و پرت را
که حتی ندیدیم خاکسترت را
دل آزاده با خدا باشد
ذکر، نسیان ماسوا باشد
خدایا به جاه خداوندیات
که بخشی مقام رضامندیات
خداوندا در این دیرینه منزل
دری نشناختم غیر از در دل
از رفتن دل نیست خبر اهل وفا را
آن کس که تو را دید نداند سر و پا را
بر دامن او، گردِ مدارا ننشست
سقّا، نفسی ز کار خود وا ننشست
خدایا دلی ده حقیقتشناس
زبانی سزاوار حمد و سپاس