رسیدی و پر و بال فرشتهها وا شد
شب از کرانۀ هستی گذشت و فردا شد
ای دلنگران که چشمهایت بر در...
شرمنده که امروز به یادت کمتر...
ای هزار آینه حیران تو یا ثارالله
صبح سر زد ز گریبان تو یا ثارالله
آن که نوشید می از جام بلا کیست؟ حسین
آن که کوشید به یاری خدا کیست؟ حسین
آن روز، گدازۀ دلم را دیدم
خاکستر تازۀ دلم را دیدم
بیا به خانه که امّید با تو برگردد
هزار مرتبه خورشید با تو برگردد
با دشمن خویشیم شب و روز به جنگ
او با دم تیغ آمده، ما با دل تنگ
امیر قافلۀ دشت کربلاست حسین
به راه بادیۀ عشق، آشناست حسین
میرسم خسته میرسم غمگین
گرد غربت نشسته بر دوشم
نازم آن زنده شهیدی که برِ داور خویش
سازد از خونِ گلو تاج و نهد بر سر خویش
برخیز که راه رفته را برگردیم
با عشق به آغوش خدا برگردیم