جز تو ای کشتۀ بیسر که سراپا همه جانی
کیست کز دادن جانی بخرد جان جهانی
غریبِ در وطن، میسوخت آن شب
درون خویشتن، میسوخت آن شب
ای که به عشقت اسیر، خیلِ بنیآدماند!
سوختگان غمت، با غم دل خُرّماند
ای هزار آینه حیران تو یا ثارالله
صبح سر زد ز گریبان تو یا ثارالله
آن که نوشید می از جام بلا کیست؟ حسین
آن که کوشید به یاری خدا کیست؟ حسین
حمد سزاوارِ آن خدای توانا
کآمده حمدش ورای مُدرِک دانا
ای آنکه غمت وقف دلِ یاران شد
بر سینه نشست و از وفاداران شد
امیر قافلۀ دشت کربلاست حسین
به راه بادیۀ عشق، آشناست حسین
قامتت را چو قضا بهر شهادت آراست
با قضا گفت مشیت که: قیامت برخاست...
نازم آن زنده شهیدی که برِ داور خویش
سازد از خونِ گلو تاج و نهد بر سر خویش
زندهٔ جاوید کیست؟ کشتهٔ شمشیر دوست
کآب حیات قلوب در دم شمشیر اوست