از سمت مدینه خبر آورد نسیمی
تا مژده دهد آمده مولود عظیمی
هنوز ماتم زنهای خونجگر شده را
هنوز داغ پدرهای بیپسر شده را
هنوز گرم مناجات و گریۀ عرفاتم
چقدر بوی شهادت گرفته است حیاتم
زمین از برگ، برگ از باد، باد از رود، رود از ماه
روایت کردهاند اردیبهشتی میرسد از راه
زیر بار کینه پرپر شد ولی نفرین نکرد
در قفس ماند و کبوتر شد ولی نفرین نکرد
ما را نمانده است دگر وقت گفتگو
تا درد خویش با تو بگوییم موبهمو
بگذار و بگذر این همه گفت و شنود را
کی میکنیم ریشهٔ آل سعود را؟
وضو گرفتهام از بهت ماجرا بنویسم
قلم به خون زدهام تا كه از منا بنویسم
با شمایم ای شمایان بشکهٔ دشداشهپوش
با وقاحت روی فرش نفت و خون میایستید
مست از غم توام غم تو فرق میکند
محو توام که عالم تو فرق میکند