شبیه ذره از خورشید میگیرم صفاتم را
و قطرهقطره از حوض حرم آب حیاتم را
برای از تو سرودن، زبان ما بستهست
که در برابر تو، شعر، دست و پا بستهست
رو به زیبایی او چشم تماشاست بلند
سمت بخشندگیاش دست تمناست بلند
بُرونِ در بنه اینجا هوای دنیا را
درآ به محفل و برگیر زاد عقبا را
حشمت از سلطان و راحت از فقیر بینواست
چتر از طاووس، لیک اوج سعادت از هُماست
هر که راهی در حریم خلوت اسرار داشت
دل برید از ماسوا، سر در کمندِ یار داشت
بر مزاری نشست و پیدا شد
حس پنهان مادر و فرزند
هنوز ماتم زنهای خونجگر شده را
هنوز داغ پدرهای بیپسر شده را
ای رسول خدای را همدم!
در حریم رسالتش مَحرم
ميان غربت دستان مکه سر بر کرد
مُحمّد عربى، مکه را منوّر کرد
زمین از برگ، برگ از باد، باد از رود، رود از ماه
روایت کردهاند اردیبهشتی میرسد از راه
باز هم آب بهانه شد و یادت کردم
یادت افتادم و با گریه عبادت کردم
ما را نمانده است دگر وقت گفتگو
تا درد خویش با تو بگوییم موبهمو
ای بانویی که زنده شد عصمت به نام تو
پیک خداست حامل عرض سلام تو
چند روزیست فقط ابر بهاری شب و روز
ابر گریانی و جز اشک نداری شب و روز